عنوان کتاب:
یکی بود
پایه های اول و دوم دبستان
توضیحات:
در یک جنگل بزرگ بزرگ، نزدیک یک دریاچهی کوچک کوچک، مورچههای سیاه با مادر مهربانشان زندگی میکردند؛ ولی روز و روزگارشان خوش نبود. همیشه در حال ترسیدن و لرزیدن بودند؛ چون نزدیک لانهی آنها مورچههای سرخ بدجنس لانه داشتند. روزی نبود که شب بشود و مورچههای سرخ به لانهی مورچههای سیاه حمله نکنند. در یکی از روزها دوباره صدایی آمد. مورچههای سیاه حسابی ترسیدند و به طرف لانه دویدند. فریاد کشیدند و کمک خواستند. ناگهان در جایی نزدیک لانهی مورچهها صدای جیغی بلند شد. به نظر شما، چه اتفاقی داشت میافتاد؟ آیا کسی صدای کوچکترین و بیصداترین موجود دنیا را شنیده بود